زمانی که یک نفر از آنطرف اتاق سعی داشت قرآن را با لحنی سنگین و هن بخواند و صدایش را هنگام تلفظ عین در گلویش بپیچاند..مادر بزرگ را محکم بغل گرفته بودم و غافل از اینکه پدر بزرگ رفته است،که پدر بزرگ باز نمیگردد،که کفش هایش را نباید واکس بزند،که صدای الو گفتنش دیگر تا چهارتا خانه آنطرف تر نمیرود.. دلدار طبیبانه.....
ما را در سایت طبیبانه.. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : funripenirvana7 بازدید : 125 تاريخ : دوشنبه 14 فروردين 1396 ساعت: 10:48